خاطره  تاریخی دیداربااستادشهریار
خاطره  تاریخی دیداربااستادشهریار

خاطره تاریخی دیداربااستادشهریار

وفات سلطان


داغِ فراقِ سلطان عشق


بردلِ ماداغِ فقــدان تونشـترمی زند

برسرمانشتری خوشتر زخنجرمی زند

ساقیان ازمِحنتت ساغرشکستـندوسبو

 مطرب ازدست غمت برسیم آخرمی زند

شعرمی نـالد غزل می گریداز اندوه تو

درغمت حیـدرباباهم خاک برسرمی زند

قلّه ی قاف است تاحیدربابا سیـمرغ دل

درهوایش روزوشب درسینه پرپرمی زند

ماه ازبی طاقتی زآنشب دگر سرمی نزد

ازپریشی آفتاب از سوی دیگر می زند

گفته بودی نیم شب بادوست غم گفتن خوشست

حال بشنو حرف این تنها که خوشتر می زند

درعزایت محشری برپاست ای سلطان عشق

زاهداز هول قیامت خاک برسرمی زند

زینتی برسینه  ی عشق از غزل آویختی

برسرِماسایه ی شأنِ توزیور می زند

شهریار شعرایران رفت "ساقی" می بده

تابه استقبال برخیزم که غم درمی زند





        محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به  "شهریار"شاعر پر آوازۀ کشورمان که با کتاب حیدر بابایه سلام به اوج شهرت رسید در روستای خشکناب تبریز دیده به جهان گشود بعد از تحصیلات ابتدایی و راهنمایی وارد دانشگاه شد و در رشته پزشکی تحصیل کرد ولی تحصیلاتش را نیمه تمام رها کرده و راه شعر و شاعری را پیشه کرد و در این زمینه شهرۀ عام و خاص گردید و چهره ای ماندگار شد در این میان دو سنگتراش تبریزی به نام های سیامک و سعید اولاد دمشق در قسمتی از تفرجگاه عون بن علی تندیسی از این شاعر بزرگ را بر روی صخره ها خلق کرده اند.




حسرتابربست رَخت ازدارِفانی شهریار


 لب فروبست آن لسان الغیبِ ثانی شهریار


شدزمین غمناک پیراهن دریدازغم فلک


می نشانداندرغم وماتم جهانی شهریار


کِلکِ طبعش بودالحق تیشه سنگِ هنر


نقش زدبرلوحِ فرهنگ همچومانی شهریار


گردنِ گردون وگوشِ چرخ بس زیورنهاد


گوهرازگفتارومرجان ازمعانی شهریار


آسمانِ شعرچون اومی ندیده بَدرِنو


هم زمینش چون وی اندرنکته دانی شهریار


دیددنیارابسی برشهریاری تنگ ورفت


سویِ اعلا آسـتانِ آسمانی  شهریار


نغمه حیدربابا پیچیده درهفت آسمان


انـقلاب افکنده اندرهـرمکانی شهریار


باهمه اسبابِ شاهی همتِ والانگر


خشت بربالین نهادوخوردنانی شهریار


بردم اندرکوه اندوهش مگرتسکین دهد


کوه سرجنباند وسردادالامانی شهریار


گوبه یعقوبش که یوسف رفت ازمصرِادب


گریه کن شایدکه برگرددزمانی شهریار


"ساقیا"تا چندخواهی غصه خوردن می بده


شدرهاازغصه های یارِجانی شهریار



  




سرانجام خورشید حیات شهریارملک سخن و افتاب زندگی ملک الشعرای بی بدیل ایران پس از هشتاد وسه سال تابش پر فروغ در کوهستانهای آذربایجان غروب کرد.

۲۷ شهریور ماه سال ۱۳۶۷ شمسی سالروز وفات آن شاعرعاشق و عارف بزرگ است.

در آن روز پیکرش بر دوش دهها هزار تن از دوستدارانش تا مقبره الشعرای تبریز حمل شد و در جوار افاضل ادب و هنر به خاک سپرده شد.

 


 اما او هرگز نمرده است زیرا اکنون نام او زیبنده یِ روز ملی شعر و ادب ایران و نیز صدها، میدان، خیابان، مرکز فرهنگی،بوستان و … در کشورمان ونیز در ممالک حوزه های ترکستان(آسیای مرکزی) و قفقازیه و ترکیه می باشد.

یادش گرامی روحش شاد