استادشهریار
درزمان خودش تنها شاعری بود که در لحظه وفی البداهه درمورد هرچیزی شعر می گفت و این نکته نشانمی دهد که ایشان در گفتن شعر از قوه تخیل بالایی برخوردار بودند.
او نخستین شعرخویش رادر چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی
استاد شهریار باتعدادی از بزرگان و شاعران هم دوره ی خویش ملاقات داشته و همنشین بودند با افراد معاصر وبزرگی همچون: صادق هدایت، ملک الشعرای بهار، ابوالحسن صبا؛ نیما یوشیج؛ فریدون مشیری و...........
.
شهریار ازنظرگاه اخوان ثالث:
شهـــریارا
توهمان دلبـر و دلدار عزیزی
نازنینا
توهمان پاکترین پرتوجامی
ای برای تو بمیرم
که تو تب کرده ی عشقی
ای بلای تو بجانم
که تو جانی و جهانی
اخوان در مقدمه ی کتاب:
«بدایه و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج»
با همان نثر شیرین و طناز خود ضمن نقل قولی از شهریار
در خصوص نیما ، دامن سخن را
به سمت ارادت و محبتی می برد
که میان خود او و
شهریار
در جریان بوده است.
نثر پر خون اخوان در بیان این ارادت
و مهرورزی چنان لطیف
و احساساتی می شود
که بوضوح می فهمی وقتی از
«اومید جان»
گفتن های شهریار می نوشته ،
اشک از گونه میگرفته است!!!
عجیب تر از این رابطه ی حسی،دلبستگی و ارتباط شگفت انگیز است که میان
استادشهریارخطاب به نیما:
نیـما غــم دل گو که غریبـانه بگرییم
سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
من ازدل این غار وتوازقله ی آن قاف
شمعیم که درگوشه ی ویرانه بگرییم
من نیز چو تو شـاعر افسانه خویشم
درفاجعه ی حکمت فرزانه بگرییم
باچشم صدف خیز که برگردن ایام
جغدی شده شبگیروبه ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم در این مشـعله باری
شمعی شـده درماتم پروانه بگرییم
بیگانه کند در غـم ما خنده ولی ما
باچشم خودی درغم بیگانه بگرییم
بگذار به هـذیان توطفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم